- راد مرد
- بخشنده و کریم و شجاع و دلیر و خردمند
معنی راد مرد - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آزاد مرد جوانمرد حر صاحب همت
جوانمرد، برای مثال ولیکن رادمردان جهان دار / چو گل باشند کوته زندگانی (دقیقی - ۱۰۶) ، ز بهر درم تا نباشی به درد / بیآزار بهتر دل رادمرد (فردوسی - ۳/۳۹۷)
مرد پاک صالح مقابل ناپاکمرد
کریم الطبع، سخاپیشه
خداوند رای، با تدبیر، عاقل، خردمند
آنکه سنش کم است کم سال
سلیم پاکدل صافی ضمیر، ساده لوح ابله احمق
جوانان بی موی خوبروی بی مویان و ساده رویان: بر دست ساقیان سیم ساق و شاهدان رشک خیرات حسان و خرد دلپذیر چون جان و خرد و چون بهشتیان جرد مرد مکحول همه شیرین و موزون... . توضیح ماخوذ ازحدیث (اهل الجنه (کلهم) حرد مرد
باد موافق که کشتی را به سوی مقصد ببرد
مردی میانه قامت نه دراز و نه کوتاه میانه بالا
یاد کردن بیاد بودن، ذکر یاد
باد خنک، باد که با سرما همراه باشد، نفسی که از روی حسرت و ناامیدی از سینه برآورند، آه سرد، برای مثال مر آن درد را راه چاره ندید / بسی باد سرد از جگر بر کشید (فردوسی - ۷/۴۷۶)
سخاوتمند
جوانمرد، کریم، برای مثال زادمردی چاشتگاهی دررسید / در سرا عدل سلیمان دردوید (مولوی - مجمع الفرس - زادمرد)